در دل یکی از محله‌های قدیمی شهر، «مش رحمان» رفتگر ساده و زحمتکشی است که همه‌ عمرش را با عرق جبین گذرانده. حالا که نوبت به ازدواج دخترش رسیده، خودش را در برابر بزرگ‌ترین دغدغه زندگی‌اش می‌بیند: تهیه جهیزیه. او با تمام تلاش و کار شبانه‌روزی، باز هم نمی‌تواند خرج سنگین این مسئولیت را جور کند. فشار نیازها و نگاه مردم، مش رحمان را به تصمیمی سخت و پرهزینه می‌کشاند؛ تصمیمی که به معنای کنار گذاشتن خودش برای خوشبختی دخترش است.